ابوالفضل جونابوالفضل جون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

صفحه خاطرات ابوالفضل تبرايي

شب يلدا وتولدي ديگر

شب يلداي 1396 مصادف هست با چهارمين سالروز تولد من...بچه ها من رفتم تو پنج سال.... تو شب يلداي امسال رفتيم خونه خاله ننجان(خاله ماماني)...جاتون حسابي خالي.... پر بوده از خوردني هاي جور واجورمحلي وسنتي... واقعا عجب رسم ورسومي داشتند....      (((مهدي جون و مهلا جون جاتون خيلي خيلي خالي بود))) ...
2 دی 1396

سفرمشهدمقدس

در سيزدهمين روز از مهر پاييز سال1396اولين سفرخود را به مشهد مقدس ساعت 8صبح از منزل مادرجون (بهشهر) شروع كردم.همسفراي من دراين مسافرت باباجون ومامان جون ونازنين جون (دخترخاله) خاله جون وشوهرخاله جون بودند.بعدش به سمت بندرگز (روستاي جفاكنده)واسه خداحافظي اهل بيت باباجون به راه افتاديم وپس از خداحافظي كمربندها بسته شدندبراي پيمودن 650كيلومتر فاصله سفر...تو سفر واسه بار اول ازشهرهاي گرگان ، فاضل آباد ، علي آباد ، خان به   بين ، راميان ، آزادشهر ، گنبد ، گاليكش ، مينودشت گذشتم تا رسيديم به جاده زيباي جنگل گلستان ...يه جاده باريك كه دو طرفش درختاي بلند جنگلي قد كشيده بودند وجاده رو با اون پيچ وخمهايش خيلي زيبا كرده بود...راستي اينو ...
22 مهر 1396

محرم96

براي بار اول تو مراسم تاسوعا وعاشوراي محرم سال 96 شركت كردم...واي چقدر ذوق وشوق داشتم... من كه هرروز تا لنگه ظهر ميخوابيدم صبح تاسوعا ساعت 7 صبح بيدارم شدم ورفتم بالاي سربابا جون وهي صداش ميكردم وميگفتم بيدارشو بريم زنجير بزنيم...واقعا چه شور وحالي داشت....                                 ...
10 مهر 1396